اگر باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاری
به پایت می گریستم اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم
اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم ولی افسوس
که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم
جوانی نو بهاریست که در ایام زندگی یکباره طلوع می کند پیکر خشکیده قلم را
در میان انگشتانم می فشارم و مرغ تیز بال احساسات و اندیشه هایم را
در فضای بیرون آزاد می نمایم دوست دارم سینه ام را با خنجر
محبت بشکانم و اولین قطره از خون گرمم را به عنوان
سلام سلامي به چشمان مهستي به لبهاي ليلا صداقت داريوش صداي
دلنشين اميد چشماي كم سوي معين غريبي حميرا زيبايي
شكيلا و تابوت پر شكوه هايده
نظر یادت نره